*دختران آفتاب* - آرشیو 1392/7 <-Description->
| ||
از فرش تا عرش، امتدادِ فرشته است و نور.... ...و مدینه، چشم به راهِ طلوعِ دهمین خورشید، لحظهها را میشمارد. امشب، دلِ شب، چلچراغی درخشان در آسمانِ مدینه است. امشب، حرم آسمان، چراغانی ست. ستاره ها، فانوسهایی روشن در دستِ فرشتگان، و ماه، روشن ترین آیینه بر طاقچه آسمان است امشب. امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نُهُم، سبد سبد گلِ بهشتی میپاشند.
امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا میآید تا خورشیدِ هدایتِ انسان به ملکوت شود. او میآید تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد. او میآید تا با نورِ دانش، ظُلمت «متوکل عباسی» را بشکافد. او میآید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند. او میآید تا آسمان را چون کوله باری سبز بر دوش گیرد و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند. خورشید دهم، میآید تا پدر خورشید یازدهم و دنیای گل نرگس باشد. امشب، مدینه در باغی از عطر گُل محمدی جاری ست. شانههای شهر، خیس باران گُل و ستاره است. از هفت آسمان، صدای دَف میبارد. و آوای تهنیت فرشتگان در ملکوت شب شنیدنی ست. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 28 مهر 1392 ] [ 3:18 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
مردی یک پیله پروانه پیدا کرد. و آن را با خود به خانه برد. یک روز سوراخ کوچکی در آن پیله ظاهر گشت مرد که این صحنه را دید به تماشای منظره نشست ساعتها طول کشید تا آن پروانه توانست با کوشش و تقلای فراوان قسمتی از بدن خود را از آن سوراخ کوچک بیرون بکشد.
پس از مدتی به نظر رسید که آن پروانه هیچ حرکتی نمی کند و دیگر نمی تواند خود را بیرون بکشد. بنابراین مرد تصمیم گرفت به پروانه کمک کند!
او یک قیچی برداشت و با دقت بسیار کمی آن سوراخ را بزرگتر کرد. بعد از این کار پروانه به راحتی بیرون آمد. اما چیزهایی عجیب به نظر می رسید. بدن پروانه ورم کرده بود و بالهایش چروکیده بود مرد همچنان منتظر ماند او انتظار داشت بالهای پروانه بزرگ و پهن شود تا بتواند این بدن چاق را در پرواز تحمل کند. اما چنین اتفاقی نیفتاد.
در حقیقت پروانه ما باقی عمر خود را به خزیدن به اطراف با بالهای چروکیده و تن ورم کرده گذراند و هرگز نتوانست پرواز کند.
آنچه این مرد با شتاب و مهربانی خود انجام داد سبب این اتفاق بود. سوراخ کوچکی که در پیله وجود داشت حکمت خداوند متعال بود. پروانه باید این تقلا را انجام می داد تا مایع موجود در بدن او وارد بالهایش شود تا بالهایش شکل لازم را برای پرواز بگیرند. گاهی باید سختی هایی را در زندگی تحمل کرد برای آنکه آینده ای زیبا و راحت برای خود بسازیم. و از خدا ممنون باشیم که سختی هایی را پیش پایمان می گذارد زیرا تنها اوست که به فکر ما و آینده ای زیبا برای ماست. قدر سختی هایمان را بدانیم که هدیه ای برای فردایمان از جانب خداست...
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 25 مهر 1392 ] [ 1:35 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
عيد قربان جلوه گاه تعبد و تسليم ابراهيميان حنيف است . فصل قرب يافتن مسلمآنان به خداوند، در سايه عبوديت است . اگر ابراهيم خليل ، در اجراى فرمان پروردگارش ، خنجر بر حنجر اسماعيل مى نهد، اگر اسماعيل ذبيح ، پدر را در اجراى امر خدايى ، تشويق و ترغيب مى كند، اگر شيخ الانبياء در نهادن كارد بر حلقوم فرزندش ، لحظه اى ترديد و توقف نمى كند؛ همه و همه ، نشانه مسلمانى آن پدر و پسر و شاهد صداقت در عقيده و عشق ، و وفادارى در قلمرو بندگى ... منبع: سایت شهید آوینی
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 24 مهر 1392 ] [ 2:47 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
دستهارابرده ام بالاخدایم راصداکردم،نمیدانم چه میخواهی،ولی امشب برای تو،برای رفع غمهایت،برای قلب زیبایت،برای آرزوهایت،به درگاهش دعاکردم عید قربان مبارک مدیریت وبلاگ: دکتر سیما یحیی آبادی
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 24 مهر 1392 ] [ 11:41 ق.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 18 مهر 1392 ] [ 10:28 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
حلاوت هلهله فرشتگان را لمس می کند و شور کبریایی افلاکیان را برمی انگیزد. سالروز ازدواج شان و روز خانواده بر تمام خانواده ها مبارک مدیریت وبلاگ:دکتر سیما یحیی آبادی
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 15 مهر 1392 ] [ 4:12 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
سال روز پیوند مظهر احسان و جود با دردانه زیور عالم، یاس آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 15 مهر 1392 ] [ 3:19 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
انسان در سایه دوستان وفادار و صمیمی است که میتواند پلکان ترقی و تعالی را یکی پس از دیگری طی کند و این دوست است که گاه تا اوج افتخار و عظمتْ بشر را رهنمون میشود و منشأ خیرات و برکات اجتماعی میگردد... برای مشاهده ی ادامه ی متن به ادامه ی مطلب بروید
موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب [ 15 مهر 1392 ] [ 3:14 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
یــکــی از دانــشــجــویــان مــومــن من برای تحصیل به انگلیس رفته بودم و در آنجا با افراد زیادی دوستی برقرار کردم یکی از روزها که با دوست صمیمی ام در حال صحبت بودیم، دوست انگلیسی ام سوال کرد چرا در کشور شما دختران با همه ی مردان دست نمی دهند؟ وشما یه عده دختر را محرمِ خود و یه عده را نامحرم مینامید؟ یعنی اینقدر دختران به شما مردان اعتماد ندارند که نمیگذارند با آنها دست دهید؟ منکه جواب این سوال را خیلی خوب بلد بودم شروع کردم به جواب دادن گفتم ملکه ی انگلیس در حال حاضر چه کسی است؟ دوستم جواب داد : الیزابت الکساندرا مری چون از این قانونِ انگلیس که "هیچ مردی حقّ دست دادن به ملکه را ندارد" آشنا بودم سوال کردم دوست عزیزم آیا تو میتوانی با ملکه انگلیس دست داده و با او هم صحبت شوی؟ با عصبانیت بسیار شدید پاسخ داد: مگر ملکه الیزابت مثل دیگر زنان است؟ مگر میشود با این زن دست داد؟ مگر شان او پایین آمده و ... گفتم مگر نمیشود با ملکه دست داد؟ گفت: نه ملکه شخص عادی نیست که بتوان با او دست داد او ملکه ی اعظم انگلیس است وقتی دیدم جواب سوال خود را داده گفتم: دختران کشور من، همه ملکه اند... منبع:http://sehrane.mihanblog.com/post/56
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 8 مهر 1392 ] [ 10:25 ب.ظ ] [ *نیلوفر صمدی* ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |